خدایا!! ، خدایا!!!

خدایا!!
بارالها !!
دستم را بگیر ، بحالم خودم رها مکن !
میدانم دست ام را گرفته ی و مرا یاری کرده ای !
درسخترین شرایط ، صدایم را شنیدی و به حرفهایم گوش دادی !
بارالها! ، مترسم !
مترسم ! ، از اینکه به حالم خودم رها کنی .
ترس از نقض پیمان دارم !
پیمان را که در طوفان با توه بسته بودم در آرامش ، آسایش و راحتی بفراموشی سپردم!
بارالها !
یاری ام کن ، یاری ام کن ! اینار حرفهای را در خلوت با تو گفتم ،متحد بمانم !
گرچند میدانم ! تو خدای مهربانی و من بنده ................ !
بارالها !
تو همان خدای که من در افکار خود می اندیشم و تو را میخواهم!
اما یاری ام کن ، من همان بنده ی باشم که تو من را بخواهی !
بارالها !
با این نوشتن ها چاره ی کار ساز نیست، تا عمل فاصله ها انتها دارم .
اما با تو بودن و در وصف تو نوشتن ، چی لذتی دارد ، سهم آرامشم بیشتر میشود و قلبم در تصرف در می آید!
بارالها !
سحرگاه !با روی سیاه ، با گناهی انبوه ، روه به درگایت کرده ام . با گلوه ی بعض گرفته دستم به دعا بلند است. میدانم ! دعای قلبهای شکسته را و  دل بارانی را زود مورد اجابت قرار میدهی . میدانم ! بخشایش و رحمت درگایت عظیم تر از گناه های من است ، میدانم ! در ایام ماه مبارک ، در رحمت بروی همگان باز و در خشمن و عضب تان بسته. و میدانم این ماه ! ماه مهمانی است ، با هزار کم و کاستی به مهمانی ات آمده ایم ، پس خوب مهمان نوازی کن !! تا بتوانم از این طعم مهمانی بچشیم و بی نصیب نمانیم .
 بارالهی!
با عالم آروزه آمده ام ، از درگاه ات نا امید نیستم!
------------------
م.ح.ش | ساعت 3:30 ََسحر | تاریخ 16 سرطان |


نظرات

پست‌های پرطرفدار