در معمای یک زندگی پر طلاطم
مدت هاست با خود در تداعی افکار خویشتنم، گاهی وجود هستی ام را با زندگی روزمرگی به چالش نا آرامی می کشاند. مدت های فکر میکنم با حرف ها، رفتار ها و تصامیم که اتخاذ کرده ام در لابلای آنها خود را میپچانم. روزهایم چنین میگذرد، گاهی آسایش فعلی را بچالش میکشانم بدنبال رویا هایم که شاید این زندگی آسایشم را در مدت زمانی نا معلوم ازمن بیگرد. اما کارهای را که انجام میدهم جبر نیست، بلکه خواسته های خودم است با آرامش همراخواهد بود. زندگی با محدودیت همراست، محدودیت های که انسان را در دو راهی قرار میدهد. دو راهی که نمتوان به آسانی از گذشت، دو راهی که انسان را در معمای لاینحل قرار میدهد. باید فکر کنی، تصمیم بیگری و مشوره دوستانی را در این معما خواهان شوی، اما اینگار این معمای باز هم لاینحل است.
در زندگی ام، بازمنده تحصیل ام مشتاقانه تمایل دارم دوباره هدفمند برگردم به درسهایم. اما تا بحال بمدت دوسال فاصله زمانی از مقطع لسانس نتوانسم درسهایم را بخوانم. کار کردن ، پول یافتن ازدرسهایم بازداشته، چنانچه شرایط امنیتی و اقتصاد ی در افغانستان به بحرانی ترین حالت ممکن خویش رسیده. شرایط داشتن کار همچنان به حالت بحرانی خود اند، در افغانستان در شرکت متوسط یا خورد کارمند باشی، در قبال معاش ماهواری برایت میدهد. ازوقت مطالعه و تفریح کردن، یا حتا ورزش کردن تان هم می کاهد، اینگار هنوز کارمندی بدهکار اند. وقت کارشان معین نیست، امتیاز چندانی هم ندارد. کار کردن چندان مزیتی قابل توجهی ندارد، تنها در شرایط فعلی که دارم مهیا کردن زندگی روزمرگی بیش نیست. گاهی بدور نمایی زندگی خویشتن می اندیشم، به این نتیجه میرسم با چنین شرایط که من دارم کار میکنم شاید در آینده نتوانم به رویا هایم برسم، گاهی تصمیم جدی میگرم که شرایط فعلی ام را بچالش بکشم. از کار کردن صرف نظر نمایم. رویا هایم را دنبال نمایم، برای خود وقت بگذارم. برای درس خواندن، برای ورزش کردن و برای دور نمای زندگی ام.
در زندگی ام، بازمنده تحصیل ام مشتاقانه تمایل دارم دوباره هدفمند برگردم به درسهایم. اما تا بحال بمدت دوسال فاصله زمانی از مقطع لسانس نتوانسم درسهایم را بخوانم. کار کردن ، پول یافتن ازدرسهایم بازداشته، چنانچه شرایط امنیتی و اقتصاد ی در افغانستان به بحرانی ترین حالت ممکن خویش رسیده. شرایط داشتن کار همچنان به حالت بحرانی خود اند، در افغانستان در شرکت متوسط یا خورد کارمند باشی، در قبال معاش ماهواری برایت میدهد. ازوقت مطالعه و تفریح کردن، یا حتا ورزش کردن تان هم می کاهد، اینگار هنوز کارمندی بدهکار اند. وقت کارشان معین نیست، امتیاز چندانی هم ندارد. کار کردن چندان مزیتی قابل توجهی ندارد، تنها در شرایط فعلی که دارم مهیا کردن زندگی روزمرگی بیش نیست. گاهی بدور نمایی زندگی خویشتن می اندیشم، به این نتیجه میرسم با چنین شرایط که من دارم کار میکنم شاید در آینده نتوانم به رویا هایم برسم، گاهی تصمیم جدی میگرم که شرایط فعلی ام را بچالش بکشم. از کار کردن صرف نظر نمایم. رویا هایم را دنبال نمایم، برای خود وقت بگذارم. برای درس خواندن، برای ورزش کردن و برای دور نمای زندگی ام.
نظرات
ارسال یک نظر