حسرت و درماندگی

گاهی با خود در تداعی ام من بازمنده یک پرواز با حس ویرانگر زمینگر شدم، در این وا همه بره هوت  شتابان با فراز و نشیب های پی هم با حس درماندگی از قافله زوگار عقب ماندم.  اما چه باید کرد؟  اگر باز هم بیستم، عقربه های ساعت در حرکت اند. زمانرا نمی توان ذخیره یا پس انداز کرد. همگام با زمان با شانه های خسته با باری از مشکلات در مسیری زندگی باید در حرکت بود. گاهی باید  خوشی را درمیان سختی ها جُست و لذت را درمیان مشکلات غربال کرد. خوشبختی فاصله ی میاین دو بد بختی  دقیق همان لحظه ی آتش بس تا شروع یک جنگ دیگر است. عسکرکه بازمنده یک جنگ هنوز برای یک جنگ دیگر نقس چاق میکند.

نظرات

پست‌های پرطرفدار