میخواهم از تو بنویسم !

میخواهم از تو بنویسم .!
نمیدانم از کجا شروع کنم و از چه بنویسم .
از نامه هایی که هیچوقت بسویت نفرستادم ؟
یا از ترانه هایی که هرگز برایت نخواندم؟
از چتری که هرگز زیر آن نایستادیم؟
یا از بدرودی که هرگز بر زبان نیاوردیم؟
من عاشق بیابانی هستم که هرگز قسمت نشد با هم در آن قدم بزنیم…
من دل بسته درختی هستم که فرصت نشد اسممان را رویش حک کنیم…..
من منتظر پنجرهایی هستم که عطر تو را دوباره به من نشان دهد….
فرصت نشد! یا نتواستم .
اما رفتی از دیارم.... 
با رفتند فا صله ها ایجاد شد .
رسم دوری فراموشی است .
شاید فاصله ها ! 
اسم ام ، چهره ام ،خودم را به فراموشی سپرد 
اما فاصله ی دوریت . 
دوست داشتن ات را قوت بخشیده .
همانند آتش که از باد شعله ورتر میشود .
اما بدان !
هیچگاه اولین کسی که عشقش در وجودم افروخته شد فراموشم نخواهد شد ، عاشق کسی برق چشمانش برایم فانوس و برق نگاهش نشانه عشق بود ، کسی که برای داشتنش حاضرم از تمام ، زبیای های دنیا بگذرم و برای شنیدن صدایش حاضرم روزه ی سکوت بگیرم .

نظرات

پست‌های پرطرفدار